دیدگاه هایی از خالد نویسا در بارهء رمان ورمان نویسی
محمدنبي عظيمي محمدنبي عظيمي

چندی پیش در سایت بی بی سی از تولد رمان تازه یی در گسترهء ادبیات داستانی افغانستان خبر شدم. رمانی از داستانسرای جوان ، خوش ذوق وخوش تکنیک کشور ما ، خالد نویسا. نویسنده یی که با انتشار مجموعهء های داستانی " تصورات شبهای بلند " و " فصل پنجم " به یکی از نویسنده گان دارای آیندهء تابناک ، درامر تولد وآفرینش داستان وقصه ، مطرح بوده است. این رمان که "آب ودانه " نا م دارد، توسط انجمن قلم افغانستان به قطع جیبی چاپ شده و دارای 137 صفحه است.

 

  البته من هنوز این رمان را نخوانده ام ونمی توانم در مورد نکات  قوی  وضعیف آن اظهار نظر کنم ولی چون با دید گاه های نویسا در مورد رمان ورمان نویسی تا حدودی آشنایی دارم ، به نظرم می رسد که این داستان او نیز باید جالب و برابر با اصول ومعیار های رمان نویسی معاصر باشد.

 

 واما ؛ ماجرا این طور آغاز یافته بود :

 

مدتها پیش ، هنگامی که در پی جستن نامی برای رمان دومم بودم و هرچه می جستم ، راهی به جایی نمی بردم ، نامه یی از دوست عزیزم خالد نویسا که تا آن هنگام وی را ندیده ولی از طریق برادرم اسد عظیمی ارتباط داشتیم ، به دستم رسید. او دستنویس رمانی را که بعد ها " واهمه های زمینی " نام گرفت خوانده بودو در آن نامه ، نکات نظرش را به ارتباط کمی ها وکاستی های آن رمان برایم نوشته بود که من از وی ممنون شده و متقابلاً نامه یی به وی نوشته بودم. پس از آن ، نویسا نامه یی دیگری برایم نوشت که حاوی نکات ارزنده وجالبی در بارهء رمان ورمان نویسی بود.

 

 از آن جایی که این نامه می تواند برای  دوستانی که به ادبیات داستانی انس والفت دارند ،  مفید وجالب باشد ، اینک متن آن نامه را بدون کم وکاست به نشر می رسانم  وبرای نویسندهء گران ارج مان خالد نویسا، صحتمندی وشادکامی  همراه با قلم با وقاد وآفرینشگرآرزو می نمایم :

 

 

 

                                                                                                            شهر کابل

                                                                                                       17.می . 003

 

نویسندهء عالی نویس آقای نبی عظیمی !

 

درود بر شما باد. صحت شما وخانوادهء گرانقدر را آرزو می برم.

نامهء محبت آمیز تان را گرفتم وخیلی موجب خرسندیم واقع شد. البته در همین آغاز یاد آور شوم که آقای اسد عظیمی ، در آن روزها مرا اغواء کرد. توضیح این که ایشان به من گفتند که یاد داشت هایت را بنویس که من در تیلفون برای جناب عظیمی  یاد آوری کنم. با رسیدن نامهء تان فهمیدم که آن یاد داشتها را که در واقع نامه نبود به شما گسیل داشته است. خیلی متألم شدم . دراین جا از بابت آن سؤ تفاهم از شما خیلی معذرت می خواهم .

 

 راستش این است که من هردو رمان شما را با دقت خوانده ام . چند نکته یی که در فکر من گذشت نوشتم که شاید چشمگیر نباشد، اما تنها نظر من بود. در غیر باید موافق به حجم کتاب از ارزش آن گپ زد وآن را ستود.

رمان شما نشان می دهد که زحمت زیادی کشیده اید. البته نوشتن یک رمان طویل کار ساده یی هم نیست وتازه رمانی خوبست که قابل بحث باشد.

 

 من روابط منطقی داستان شما را می ستایم. تصور می کنم که خواننده چیز های زیادی را در لا به لای آن می یابد. هر داستان مسؤولیت  آور است. هر داستان شرح یک مسؤولیت است . قدرت رمان درتقسیم این مسؤولیت است با خواننده . داستان وخصوصاً رمان ریاضت ذهنی وعملی زیادی به کار دارد که جلوه های تابناک ونتیجهء قطعی وبهتر آن در رمان شما مشاهده می شود. رمان چیزی نیست مگر انتقامجویی از سر نوشت مشئوم وبد انسان ها . رمان آخرین موضع برای ارتباط گیری با دنیای شناخته وناشناخته است. من متوجه هستم که رمان شما دارای صحنه هایی است که اثر مند وقابل اعتماد اند.

 

 من با آن مسایل که در نامهء تان تذکر داده بودید، موافقم. اما به نظرم می رسد که ادروارد مورگان فاستر که شصت هزار کلمه را برای رمان وضع کرده ، گپ خودش است. به نظر من رمان نباید به روی کلمات متکی باشد. رمان باید به تعدد حوادث وگسترده گی حوادث بنأ یافته باشد. امروزه بشر وقت ندارد که رمان های قرن نزدهمی بخواند. به همین خاطر فو توریست ها مرگ رمان را اعلام کردند. تنها چیزی که رمان را از مرگ نجات می دهد ، پرورش حوادث است نه پرورش الفا ظ .

 

 گپ دیگرم این که فکر می شود تاریخی نویسی با تاریخ نویسی  فرق دارد( همچنان که شما نیز یاد کرده اید ) به همین خاطر منظور من تذکر مو به موی وقایع وتاریخ های رمان نبوده است. از جانب دیگر ما می بینیم که رمان شما مثل رمان " بیگانه " ، رمان پرسشی ونمودار یک جهش ذهنی فلسفی نیست ، اگر هم هست ، زیاد نیست وزیادتر جنبه های تند ریالیستیک دارد وحوادث با گذشتهء تاریخی تاب خورده ، به همین خاطر من در تسلسل منطقی وواقعی " اشاره " هایی را از جانب نویسندهء رمان لازمی دانسته بودم ؛ اشاره هایی که به هر خواننده بفهماند که " موقعیت " داستان در کجاست . همین .

 

 فکر می کنم نام " از پس آیینه " چندان چنگی به دل نمی زند، و تازه سریال تلویزیونی در پاکستان به همین نام نمایش داده می شود. آن " لعبتکان ... " هم خیلی گپ کهنه است. نام باید گیرا وخوانا باشد . من موقف شما را درک می کنم . ، زیرا خودم در نام گذاری کتاب دومم درمانده بودم وهمین سبب شد که چاپ کتاب حاضر وآماده ،چهار ماهی طول بکشد. تا این که استاد باختری به دادم رسید . من فکر می کنم این نام پیدا شدنیست ، مطمین باشید.

 

 دلیلی که من دربارهء کتاب اول شما چیزی ننوشتم ، آمد ورفت دوامدار من به کابل وپشاور بود والا گپ دیگری مطمح نظر نبوده است. قطعی است که به فراخور ارزش کتاب های تان چیز هایی نوشته خواهد شد. کار شما یک واقعیت است وبا هیچ تساهل وآسان نگری نمی شود که روی آن پرده انداخت .

 

در اخیر قلباً از بابت این اثر تبریک عرض می کنم ، به امید کارهای بیشتر تان وامید است که از کارهای تازهء تان ما را باخبر بسازید.

                                                                             ارادتمند : خالد نویسا

 

 

 


June 11th, 2007


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان